بعضی وقت ها
گذشته خودم را که با همه فراز و نشیب هایش مرور می کنم می بینم که من هم برای خودم تجربه های متنوع و منحصر به فردی را جدای سختی و آسانی و یا دلپذیر بودن و نبودنشان داشته ام ُ اما نمیدانم چرا این روز ها بیشتر از همیشه به تفاوت خودم و آدم های هم سن و سال و ترجیحا هم جنس خودم دقت می کنم . گاهی ما جای شکر موهبت های بزرگ فقط به دنبال پررنگ کردن مشکلات کوچک و کمرنگ زندگی هستیم . گاهی با خودم می گویم شاید من به اندازه ای که باید با خودم مهربان نیستم و همیشه تلاش کرده ام تا این رو ح سر کش را در اولین فرصت به نفع آدم هایی که در حال زندگی و معاشرت با آنها هستم و یا حتی مراجعی عصبی که شاید یک رهگذر هم در زندگی من به حساب نیاید آرام کنم . نمیدانم شاید این نوشته نیز حاصل یک نگرانی خواهرانه باشد برای خواهر کوچکم که قرار است کار خود را که به لطف خدا یک شغل رسمی نیز هست را۳۰۰ کیلومتر دور تر از محل زندگی خانواده شروع کند.
امیدوارم خدای مهربون مثل همیشه مواظب آبجی کوچولوی من باشه تاهم راحت از پس درسهای دانشگاه تو مقطع کارشناسی ارشد بربیاد هم از پس انجام وظیفه به بهترین شکل در سمت کارشناس انفور ماتیک و همینطور از پس یک زندگی مجردی در یک شهر بسیار کوچک .
+ نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۱ ساعت 12:30 توسط آبی آرامش
|