زبان انگلیسی

سه سال و اندی است که آموزش زبان انگلیسی به یکی ازمسائل مهم زندگی ام تبدیل شده و خوشبختانه پیشرفت خوبی داشته ام اما ا اخیرا حساس می کنم کتاب زبان و  بویژه ورک بوک طفلکی آن به توجه ام نیازمند است. باید این روز ها فکری بکنم برای  لغات و گرامری که دارند روی هم تلمبار می شوند برای شب امتحان فاینال.

PHD

ولقد جعلنا فی السماء بروجا و زینتها للنظرین
سوره حجر- آیه ۱۶- صفحه ۲۶۳

خوب است . با توکل به خدا  انجام دهید که باعث  سر بلندی شما می گردد.

توکلت علی الله

دوست دارم خداجونم.

یک دقیقه از افکار من

امروز از صبح کار های زیادی توی محل کار داشتم و بی وقفه دارم کار می کنم اما هنوز کارای زیادی مونده که باید انجام بدم. اما وسط این همه هیاهو و رفت آمد دلم می خواهد چشمهایم را ببندم و خودم را وسط یک دشت پر از گل های رنگارنگ تصور کنم ،یک دشت پر از عطر گل و سبزه و خاک و سایه خنک چند درخت و بعد بدوم آزادو رها و سرکش مثل کودک سرزنده و مهربان درونم . دلم می خواهد ساعتی بدون هیچ دغدغه ای بخوابم زیر آسمان آبی همان دشت که چند تکه ابر خیلی سفید اسباب بازی چشم و خیالم می شوند توی همان آسمان و آفتابی که می تابد روی تنم و شارژ می کند تک تک سلول های وجودم را . گرم شده ام ، آنقدر که سردی دکمه های کیبورد سرانگشت های گرم و آفتاب خورده ام را متعجب می کند.

تمرین

به شدت مشغول تمرین زندگی کردن در لحظه هستم . شاد و پر انرژی ، امروز برق چشم هایم عشق و شادمانی و مهربانی را فریاد می زند .تورا سپاس خالق مهربان من . دوست دارم .

صبح مهربان

باز این منم که طبق اکثر روز ها ساعت کاری ام را نیم ساعتی زودتر از همکاران خسته ام که کم کم با یک خمیازه گشاد  و یا حتی گاهی اخمی عمیق و چهره ای در هم از راه می رسند آغاز کرده ام . حس خوشی دارد این زود تر آمدن ها، حتی حس خوشی دارد میان تاریک و روشن صبح که هنوز دلت برای بالشت ضعف می رود از جاکنده شوی و بعد پای پنجره کمی قربان صدقه خودت و خدا و این روز زیبا بروی و از او به خاطر عشقت و اینهمه عشقت به او تشکر کنی.

این منم خوشبخت ترین دختر دنیا اگرچه غصه هایی دارم گاهی به وسعت روحم

این منم یک دختر اردیبهشتی شاد و سرخوش . شاید به تعداد انگشت های دستم دلیل وجود داد برای غصه خوردن برای این و آن ها ومهم ترین آدم های زندگی ام اما معتقدم به جای همراهی در گریه و غصه خوردن می توان خندید و برای گشودن گرهی قدم برداشت . اگر نخندم همه بغض هایم یخ می زنند توی گلویم اگر گریه کنم پاک می شود نقاشی لبخندی که خدا با هزار محبت روی چهره ام نقاشی کرده و ان وقت حتما دیگر اصلا بانمک و دوست داشتنی نخواهد بود چهره دخترانه من در آستانه سومین دهه زندگی ام. ۱۱ اردیبهشت ۹۲ مصادف بود با روز تولدم و من ۳۰ ساله شدم   گردش سال قمری حس خوش تقارن ساگرد ازدواج و روز زن و تولد مرا برایم در یک روز رقم زد نمیدانم این اتفاق دوباره تکرار خواهد شد یا نه؟ اما خوب میدانم این احساس ماست که یکروز معمولی را به یک روز خاص و یا حتی یک روز خاص را به یک روز معمولی مبدل می کند. نیت کرده ام  احساس خوشبختی کنم  توی دلم و بعد بلند تر از همیشه فریادش بزنم .