خدای من

خداجونم الان اینجام فقط به خاطر تو - فقط برای اینکه از تو تشکر کنم . خدای مهربانم الان می خوام باتک تک سلول هام - با تک تک ذرات وجودم از تو تشکر کنم . خدای مهربان من منو در آغوش خودت بگیر مثل همه گذشته و منرو نوازش کن . دلم می خواد ارامشی رو که حاصل توجه توست به من  در وجودم احساس کنم. خدای من خوب میدونم که طی این سال ها هر آن و هر لحظه با نظر لطف و مهربانی با من رفتار کردی - خدای بخشنده من قلبم را پر از آرامش کن. دلم می خواد قلبم با نور ایمانت روشن بشه .

سالگرد شروع زندگی زیر یک سقف

آرام جانم سلام

خدا می داند سپاس خالصانه ام را به خاطر همراه شدن من و تو با هم . نفسم ، مهدی من ، هستی من شاخه گل رز زیبایی که دیروز برایم آوردی درست مثل عشقمان زیبا و با طروات است اما گمان می کنم درخت عشق من و تو حالا ریشه هایی دارد قوی و محکم . حالا دستم را که در دست می گیری احساس می کنم قدرتی به عظمت یک دنیا همراه من ، کنار من و در قلب و وجود من است. امروز همه خنده ها و سرخوشی ام ، موفقیت های کاری و تحصیلی ام  و جایگاه اجتماعی ام حاصل با لا امدن از پلکانی است که پله پله اش را دست در دست تو بالا آمده ام  ودر این مسیر هر کجا که خسته شدم و یا لحظه ای پایم لغزیده این نیروی عشق و همراهی تو بوده که مرا به ادامه مسیر و از پای ننشستن وادار کرده است. محبوب من  هر روز و هر ساعت با هر ورق که بر شناخت من از تو افزوده می شود بر عمق محبت و ارادت من بر تو نیز افزون می گردد. حالا با عشقی بسیار عمیق تر و افسونگر تر از همه این سالها در کنار تو زندگی و تلاش خواهم کرد برای امروز و فردایی که متعلق به من و توست.

هستی من ، دوستت دارم .

افتابی

سعی می کنم  شاد باشم و گرم و آفتابی ، سرشار هیجان بتابم بر زندگی آدم های دور و برم . اینجا اگر من هم نتابم  دنیا یخ می زند.

طفلکی قلبم

گاهی دلم بدجوری می خواهد یک جای دور زندگی می کردم  یک جای خیلی خیلی دور. دلم می خواهد کمی فقط به فکر خودم باشم کمی فقط به فکر خودمان . خسته ام از آدم هایی که با رفتارهایشان هرروز به من یادآوری می کنند دستم نمک ندارد. این را خیلی وقت است فهمیده ام . فقط سعی می کنم به رو نیاورم . این روزها همه نمکهای که باید توی دستم باشند انگار ریخته شده اند روی زخم های قلبم. طفلکی قلب مهربان من.

ممنونم خدا

خدا جونم عاشقتم . الهی قربون اون همه بزرگی و مهربونیت برم . میدونم لیاقت این همه لطف تو رو ندارنم خدا. قلبم داره از تو سینه ام می پره بیرون . یعنی این اسم من بود که توی نفرات قبولی آزمون استخدامی اولین اسم قبولی اصلی بود؟ باورم نمیشه ؟ یعنی انشاء الله تا یکی دو ماه دیگه من باید با این اداره و این آدما و این اتاق و این میز  خداحافظی کنم و کارمو توی یه اداره دیگه با یه سری آدمای دیگه توی یه اتاق  دیگه پشت یه میز دیگه و این دفعه بعنوان یه نیروی رسمی شروع کنم و ممنونم خدا جوووووووووونم.
از هیجان تجربه یه کار جدید که دقیقا منطبق با مدرک فوق لیسانسمه درپوست نمی گنجم خدایا با همه قلبم با تک تک سلول هام به درگاهت سجده شکر بجا میارم . خدایا کمک کن شرایط کاری بهتر به من برای آدم بهتری شدن کمک کنه . خداجوونم کمکم کن ِ اصلادلم نمی خواد یه وقت چشامو واکنم بیبینم از این من مهربون فاصله گرفتم. خدایا کمکم کن آدم خوبی باشم.

دایی

تمام دلتنگی ام فریاد شد ، فریادی که چون امکان برآمدن نداشت بغضی شد و هنوز که پنج ساعت است برگشته ام در گلویم مانده . میدان تجریش و بازار هفت حوض و همه خیابان های این شهر قلبم را فشردند  بعد از من تو چه کشیدی در این شهر؟

میدانی دلم هوای باران خورده تجریش را می خواهد و یک کت و شلوار نو که باران بخورد و تو بی خیال فقط بگویی: عجب لطافتی دارد این هوا و تو داری کم کم بین ابرها آن بالا پیدا می شوی.

ومن بگویم: دایی دلم برای مهدی تنگ شده - کاش او هم الان اینجا بود و هزار ای کاش و بهانه دیگر و تو با صبری وصف نشدنی برایم از لطافت باران و ربطش به روح من بگویی.

میدانی این روز ها فکر می کنم یکی از این دو دیگر لطیف نیست یا روح من یا باران.

بابا و مامانم

بابای مهربون و نازنینم عاشقتم . دوست دارم بابای صبور و پرتلاش من ، دستای مهربونت رو می بوسم بابا جونم ،به خدا عاشقتم. مامان عزیزتر جانم  به خدا که کلمه ای وجود نداره که احساسم رو به تو  وصف کنه فقط دوست دارم بدونی تو  جسم و روح منی فرشته مهربون.

خدای بزرگ و عزیز  عاشقانه در درگاهت زانو می زنم و عاجزانه از محضرت برای پدر و مادر مهربانم  سلامتی ، امید، شادمانی ،طول عمر و عاقبت  بخیری  درخواست می کنم. با امید به مهربانی تو خالق بزرگ من.

خداوندا سایه همه پدر ها و مادر ها را بر سر فرزندانشون حفظ کن .

آمین یا رب العالمین

برای مهدی

ممنونم که هر روز صبح منو به محل کارم می رسونی  و برای همین بعضی وقت ها به خاطر یک دقیقه دیرتر کارت زدن یک ربع تا خیر برات ثبت می شه و تو نق نمی زنی نفسم  .

ممنونم  عزیزم که هر روز با اینکه خسته ای بعد از یک روز کار طاقت فرسا دم در اداره توی ماشین منتظر می موی تا کارم تموم بشه و با هم بریم خونه .

گل من ؛ممنونم که برات مهمه تو اداره به من  زیاد سخت نگذره و از این بابت نگرانمی.

هستی من ؛ممنونم که اینقدر مهربونی و در اوج خستگی لبخند، بوسه و کلمه ها و جمله های قشنگ رو فراموش نمی کنی .

ممنونم که اینقدر اجتماعی هستی و  دوستای زیادی داری که ما می تونیم ساعت های خوبی را در کنارشون سپری کنیم .

مهربانم ؛ممنونم که به خاطر آشپزی و بقیه مسائل خونه زیاد به من سخت نمی گیری.

ممنونم  نفسم که بعضی وقت ها که نق می زنم و بد اخلاق می شم منو تحمل می کنی .

زندگی من ؛ممنونم که به من اجازه میدی مقدار قابل توجهی از وقت آزادم را به خودم و کلاس های زبان و ایروبیک اختصاص بدم.

عشق من  ؛ممنونم که به ورزش و سلامت جسمی خودت هم اهمیت میدی عزیزم  .

ممنونم که در کنار من ، دوست من و همسر منی .

متاسفم

من همین الان از یک همایش تخصصی  تو حوزه کاری ام برگشتم .  بعد از تغییر و تحولات  مثبتی که در محل کار مهدی اتفاق افتاد ما در دو سازمان مختلف در یک حوزه کاری یه جورایی همکار شدیم و امروز با هم به این همایش دعوت شدیم  . خدا میدونه چه حس خوشایندی داشتم از اینکه امروز در کنار همسرم  توی این همایش بودم و البته باید بگم که یکی از  برگزیدگان این جشنوار  واحد ما بود . اما یه چیزی که توی این همایش منو آزار داد نگاه کنجکاوانه و پر از سئوال آدمهای فضولی بود که حضور من و همسرم در کنار هم براشون ایجاد سئوال کرده بود . البته اینو اضافه کنم که ما هیچ حرکتی خارج از چارچوب و یا اینکه  کوچکترین نشانی از لوس بازی داشت باشه  از خودمون نشون ندادیم . اما برای من سخته  توی جایی زندگی کنم که اینقدر تعداد آدم های کوته فکرش زیادن که تو باید حتی از حضور در مجامع عمومی اداری در کنار همسرت نگران قضاوت بقیه باشی .